معنی منعطف شدن - جستجوی لغت در جدول جو
منعطف شدن
متمایل شدن، برگرداندن
ادامه...
متمایل شدن، برگرداندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر مشعوف شدن
مشعوف شدن
شاد شدن خوشحال گردیدن
ادامه...
شاد شدن خوشحال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مشیدن، کیبیدن
ادامه...
مشیدن، کیبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر منعکس شدن
منعکس شدن
انعکاس یافتن، پرتو افکن کردن، واژگون شدن منقلب شدن
ادامه...
انعکاس یافتن، پرتو افکن کردن، واژگون شدن منقلب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر منعقد شدن
منعقد شدن
بسته شدن (عهد و پیمان و غیره)، سفت شدن (مایع)، بر پا شدن: (مجلس عقد آقای... و دوشیزه ... در... منعقد شده)
ادامه...
بسته شدن (عهد و پیمان و غیره)، سفت شدن (مایع)، بر پا شدن: (مجلس عقد آقای... و دوشیزه ... در... منعقد شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر منطفی شدن
منطفی شدن
خاموش شدن: (تابش آتش روح طبیعی از هیبت ایشان منطفی شد) (جوامع الحکایات 14: 1)
ادامه...
خاموش شدن: (تابش آتش روح طبیعی از هیبت ایشان منطفی شد) (جوامع الحکایات 14: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
منعطف کردن
متوجه کردن، معطوف ساختن، تغییر جهت دادن، منعطف ساختن
ادامه...
متوجه کردن، معطوف ساختن، تغییر جهت دادن، منعطف ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منعقد شدن
بسته شدن، دلمه شدن، سفت شدن، برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیب یافتن
ادامه...
بسته شدن، دلمه شدن، سفت شدن، برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیب یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منعکس شدن
انعکاس یافتن، پرتو افکندن، بازتابیدن
متضاد: منعکس کردن
ادامه...
انعکاس یافتن، پرتو افکندن، بازتابیدن
متضاد: منعکس کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منقطع شدن
گسستن، قطع شدن، گسسته شدن، از بین رفتن، پایان یافتن، جدا شدن، دور شدن
ادامه...
گسستن، قطع شدن، گسسته شدن، از بین رفتن، پایان یافتن، جدا شدن، دور شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منحرف شدن
فاسد شدن، خراب شدن، منحط شدن، آن کاره شدن، بیراهه رفتن، گم راه شدن، انحراف داشتن، دور شدن (از راه راست)
ادامه...
فاسد شدن، خراب شدن، منحط شدن، آن کاره شدن، بیراهه رفتن، گم راه شدن، انحراف داشتن، دور شدن (از راه راست)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشعوف شدن
شادمان گشتن، مسرور شدن، خوش وقت شدن، شاد شدن، خوش حال شدن
ادامه...
شادمان گشتن، مسرور شدن، خوش وقت شدن، شاد شدن، خوش حال شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منطفی شدن
خاموش شدن، به خاموشی گراییدن
ادامه...
خاموش شدن، به خاموشی گراییدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
للانحراف
ادامه...
لِلْاِنْحِرَافَ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
Stray
ادامه...
Stray
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
s'égarer
ادامه...
s'égarer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
desviarse
ادامه...
desviarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
desviar-se
ادامه...
desviar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
zboczyć
ادامه...
zboczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
отклоняться
ادامه...
отклоняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
відхилятися
ادامه...
відхилятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
afdwalen
ادامه...
afdwalen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
بھٹکنا
ادامه...
بھٹکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
หลุดจากเส้นทาง
ادامه...
หลุดจากเส้นทาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
kupotea
ادامه...
kupotea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
לסטות
ادامه...
לסטות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
迷う
ادامه...
迷う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
偏离
ادامه...
偏离
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
빗나가다
ادامه...
빗나가다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
sapmak
ادامه...
sapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
menyimpang
ادامه...
menyimpang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
abweichen
ادامه...
abweichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
भटकना
ادامه...
भटकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
deviare
ادامه...
deviare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر منحرف شدن
منحرف شدن
مُنحَرِف شُدَن
পথভ্রষ্ট হওয়া
ادامه...
পথভ্রষ্ট হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی